هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

میم

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تا به امشب،

فشاری بالاتر رو تجربه نکرده بودم، احساس میکنم تمام سلول های نغزم به هم فشرده میشن، به هم فرسایش داده میشن...

همین ثانیه صدای پنکه ی نزدیکم که باد مستقیمی به پرده گوشم میزنه در حال پکوندنه ذرات تفکرات ساییده شده بهمه...

و من سیگاری میخوام که ندارم در پیشم

و حتی نمیتونم گریه کنم، چون صدام به سمته اتاق مامان میره و من باید امشب بمیرم.

  • ۹۵/۰۵/۱۳
  • مجتبی

نظرات  (۱)

  • کمرخان کمربندیان
  • واس چی داداش؟
    چی شده مگه؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی