هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

میم

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تا به امشب،

فشاری بالاتر رو تجربه نکرده بودم، احساس میکنم تمام سلول های نغزم به هم فشرده میشن، به هم فرسایش داده میشن...

همین ثانیه صدای پنکه ی نزدیکم که باد مستقیمی به پرده گوشم میزنه در حال پکوندنه ذرات تفکرات ساییده شده بهمه...

و من سیگاری میخوام که ندارم در پیشم

و حتی نمیتونم گریه کنم، چون صدام به سمته اتاق مامان میره و من باید امشب بمیرم.

I feel you ...

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده

به اندازه تموم آسمون ها، تمام کهکشون ها، تمام بزرگترین چیزها ...

خواننده ی ناشناس

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ق.ظ

سخت است وقتی، ... غمت را نمیبیند...

و تو هر روز باید با خاطرات قدیمی، زمان را کمی، فقط کمی تَر کنی .. همچو چشمان خیسی که خریداری ندارد

ای خواننده ی ناشناسم

جواب سرد

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ

من دلم برات تنگ شده و خیلی میشه،

اما تو با جواب ندادنت، حتی اونموقع که گفتی دلم تنگ شده هم الان برام مبهم شدم ......

چراش رو نه من، و نه هیچ کسی نمیدونه، حتی خود تو، با دلایل احمقانه پیش خودت، فکر میکنی اینطوری بهتره!

من دور و برم مثل تو شلوغ نیست، حتی اگرم بود ... برای آدما تفاوت قائل میشدم .... برای اونایی که واقعا دوستم دارن ....

خودت میدونی

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ق.ظ

میدونم که حتی از اون روز تا حالا یک بار هم وبلاگ رو ندیدی، ولی گفتی میخونمش...

من دلم پره ازت و تو برات فرقی نداره که من کیم، من برای تو فقط یک آدمم مثل دور و اطرافت، مثل کنار کسانی که دوستت دارن و تو براشون عزیزی، منم از همونام که برات حتی یک ذره هم اهمیت ندارم،.......