هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۸ مطلب با موضوع «قبظ و بسط وجودی» ثبت شده است

میشه گریه کنم تو تنهایی؟

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۳ ب.ظ

آدما دو بار حرف دلشونو میزنن ؛ تو عصبانیت و تو شوخی!

یک متن و چند خط

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ

کاش بفهمد عشق،  حس لحظه نیست...

کاش بفهمد عشق میماند تا پایان عمر... 

کاش بفهمد "نیکی فیروزکوهی" ففط یک شاعر است....

رفتم و میرم باز، هرچند خسته و داغون شده پام ...

پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۴ ب.ظ

"First of all, one second isn't a second at all, it stretches on forever, like an ocean of time..."

خستگی تا عمق ثانیه های فکری ...

نه در جسم، بلکه در فکر و زندگی مزخرف، مصداق بارز my fuckin' life، که نمیفهمم چطور باید مثل احمق ها خودم رو باور کنم که هیچ چیز بدی وجود نداره! همه چی آرومه! همه چی خوبه!!!

خستگی تا انتهای مغز بی مغزم ...

که حتی نمیدونی چقدر میتونه باشه ...

احساس که باید خفه تر از قبل کنمش ...

.

شروعی مزخرف برای نگاهی با عمق ناامیدی

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس ...

... استثنا کسی نیستم ...

جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ

باید قوی شوم، باید بیشتر از گذشته خود را کنترل کنم،

آری، زندگی همان چیزیست که باید تحمل کرد و دیگر جز تحمل چیز دیگری با خود ندارد،

باید گذشته ام را بیشتر برای خودم درس کنم، بیشتر در درونم احساسم را نگه دارم،

احساس همان چیزیست که اگر خالصانه بیان شود شیرین و خوب است و اگر بیان نشود و در درون بماند ......

اما فقط درصورتی میتواند بیان شود که دوطرفه و مستقیم باشد،

باید در درونم نگه دارمش، باید آن حس را همانند گذشته ابراز کنم، و نه در حرف و سخن ... 

 

// جدیدا به شدت پررو شدم، گاهی حسم باعث گذر از حد و حدود میشود.

// ببخش