هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب با موضوع «مرگ تدریجی» ثبت شده است

کسی که باید میگفت، نگفت...

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ب.ظ

یه عکس پروفایل، جوابگویی به صد نفر، که حتی کار ندارن داری چه غلطی میکنی! عکس خوبی نیست، حسش خوب نیست، پیام سیاسی داره!، کوفت! زهرمار!... اه... 

+ از بلاگ بدم میاد. 

دیدی نمردم...!

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ

امروز بدترین حالت رانندگی رو داشتم، برام مهم نبود مامانینا نمیدونن و من تنها میرم، فقط میخواستم برم.... برام مهم نبود که بدون گواهینامه با سرعت 145 تا تو همت اگه بگیرنم چی میشه، فقط میخواستم برم... راستش یه دوره ای میترسیدم اگه بگیرنم، به هر علتی حالا، جلو بابا چی بگم، حتی اگه مینداختنم بازداشگاه و چند تا سیلی آبدار از سرگرد، سروان یا هرکوفت دیگه میخوردم برام مهم نبود،... فقط میترسیدم جلو بابا چی بگم و اصلا اون لحظه باید بمیرم... 

از افتادن از ارتفاع و مردن نمیترسم... ولی بلندی سرگیجه میاره برام.... 

عاشق نیستی

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

‏باید عاشق باشی تا بفهمی...
نگاه سرد یعنی چی!
دست سرد یعنی چی!
حرف سردیعنی چی!
درمقابل دوستت دارم گفتنت، سکوت سرد یعنی چی...!

سعی کن بمیری

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ق.ظ

دلتنگی فقط مال بچه هاست، آدم بزرگا حق دل تنگی ندارن، میتونن در خودشون دفن کنن. 

کوتاه ترین روبان

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

عاشق شدم،

تو اتوبان،... نه جاده چالوس،