هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

...short story about love

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ

ساعت ها، روزها، هفته ها و ماه ها ... جنگ پشت جنگ، درگیری پشت درگیری، خونریزی و زمین خوردن ...

افتاده روی زمین درحال التماس

 

 -دیگه خسته شدم، بسه! تا کی میخوای منو بزنی؟! تا کی میخوای منو این بدبختو آزار بدی! دیگه تحملشو ندارم ...

 

 -تو منو از همه چیزم محروم کردی، نذاشتی ابرازش کنم! نذاشتی بهش بگم!

 

 -مجبور بودم دیوانه!!! تو نمیفهمی! تو شعور نداری! تو فقط میخوای ابراز کنی! هیچوقت نتونستی جلوی خودتو بگیری ... همیشه من جلوتو گرفتم ...

 

 -هیچ راهی نیست .... هم من میمیرم، هم تو ... و هم این بدبخت ...

 

 -...

 

 -دیگه نمیتونیم کاری انجام بدیم، یا باید بذاری من کارمو بکنم، یا باید منو خفه کنی تا همیشه خفه بمونم ...

 

 -احمق احمق احمق! ............... بیا یکم باهم مسئله رو حل کنیم...

 

 -نه! تو نمیذاری من خودمو ابراز کنم!

 

 -گوش کن! ... بذار برای یک بار هم که شده کمی باهم خوب باشیم ...

 

 -نمیفهمم ...

 

 -ببین تو احساسی، قرار نیست که بفهمی، فقط تنها کاری که میکنی اینه که با اصول من پیش بری و ابراز کنی خودتو ... تا باهم صبح و شب جنگ نکنیم ...

 

 -چیکار مثلا؟

  

 -اگر واقعی باشی ... اگر عمیق باشی ... اگر سالم باشی ... هرآنچه که برای اون خوب هست رو میخوای ... و نه هیچ چیز برای خودت ... هر آنچه که برای اون خوبه ...

 

 -تو منطقی ...... حتی اگر اون متوجه نشه ... حتی اگر بی اعتنایی کنه به من ... من حسم به اون ... جنگ نکنیم ...

  • ۹۴/۰۷/۱۷
  • مجتبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی