هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

دیدی نمردم...!

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ

امروز بدترین حالت رانندگی رو داشتم، برام مهم نبود مامانینا نمیدونن و من تنها میرم، فقط میخواستم برم.... برام مهم نبود که بدون گواهینامه با سرعت 145 تا تو همت اگه بگیرنم چی میشه، فقط میخواستم برم... راستش یه دوره ای میترسیدم اگه بگیرنم، به هر علتی حالا، جلو بابا چی بگم، حتی اگه مینداختنم بازداشگاه و چند تا سیلی آبدار از سرگرد، سروان یا هرکوفت دیگه میخوردم برام مهم نبود،... فقط میترسیدم جلو بابا چی بگم و اصلا اون لحظه باید بمیرم... 

از افتادن از ارتفاع و مردن نمیترسم... ولی بلندی سرگیجه میاره برام.... 

  • ۹۵/۰۲/۰۳
  • مجتبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی