هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

I'm beginning to lose my integrity

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

روزها گذشت، من گذشتم

آدم ها گذشتن، من هم گذشتم

قصه ها تلف شدن، اما من گذشتم

آهنگ ها تمام شدن و من گذشتم

دیوار همان ماند، من ماندم

من ماند و ماندم

...I’m blind with

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ

آبی بود آسمان، شب شد و تیره،

        حالا دیگر دوستت دارم هم گفتنش سخت است...

but we have made a tragic decision

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۹ ب.ظ

باید دید، باید تجربه کرد، باید حس کرد و باید خواند ...

اینطور ثانیه گذراندن، درد های همیشگیم را سوزناک تر میکند،

از یاد نمیرود گذشته، هرآنچه که دیده شد، تجربه شد، حس شد و خوانده شد ...

باید سوخت از گذشته، باید سوخت ...

دردها و فشارها، آدمی را به ناچار به یاد روزهای گذشته می اندازند ...

Felt So Right

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ

دور بود،

دقت که کردم، زیبا بود و درخشان،

نزدیک تر شدم، ترسید، دور تر شد ...

عقب رفتم تا برگردد، ناامید شد، دورتر ...

 

نشستم، دست زیر چانه فقط نگاهش کردم.

... who cares about me

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ

از آن سو که ماندم و از آن سو که رفتم

        فاصله ای نیست، جز جدال احمقانه ی آن دو،

  

              و قربانی، هر سه هستیم ....