هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه

... دیوارها بیرنگ شدند، باید نوشت

هر چیز دیگه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

The hidden law of a probable outcome

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ

شاید راست میگفت، شاید اگه عین بقیه ی معمولی فکر میکردم دردش کمتر بود ... ممکن بود حتی اصلا درد هم نداشته باشه ...

نمیدونم دارم به کدوم سمت میرم، خودم همیشه فکر میکنم هدفم مشخصه و حداقل تا مدتی هیچ چیز پیرامونی منو ازش دور کنه ...

هه ... زهی خیال باطل ...

دیگه گاهی نهلیسم رو با تمام وجودم حس میکنم ... حتی وجود خودم و همه چیز ...

// سردرد در حد انفجار مغزی ... ... ...

silence

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

و همانطور که مدتی توانستم احساسم را در اتاقی با چسب بر دهان زندانی کنم، باید اینبار کاری کنم نتواند تا مدتی تکانی بخورد،

شاید با چوب بلوطی از پشت ضربه ای زدم و فلجش کردم، تا دیگر نتواند باعث ناراحتی کسی شود، تا نتواند مرا فریب دهد و بگوید که دهانش را باز کنم و باعث شود دوباره چیزهایی بگویم که از روی احساسِ لعنتی است و باز همه چیز را خراب کند ...

شاید .. شاید فقط اجازه بدهم با چشمانش حرف بزند تا حداقل بفهمم نمرده است، تا بتوانم زنده بودنش را حس کنم ... همین برایم کافیست ...

// یک ماهی میشه که گوشه ی چشمم تیر وحشتناکی میکشه، امروز تو خیابون مجبور شدم چند دقیقه ای چشمم رو ببندم ...

بی حس

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ

خسته شدن رو دارم حس میکنم، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم ...

اینکه تفاوت بین بودن و نبودن در یک "ن" هست رو دارم حس میکنم،

دارم حس میکنم اینکه صبح و شب کار کنی و به آینده ی خودت امید زیادی نداشته باشی -گاهی در حد صفر حدی- 

دارم میفهمم که اگه یکبار فقط یکبار عصبی بودن خودت رو بروز بدی ممکنه باعث ناراحتی کسی بشی،

دارم میبینم که تو این اتاق تنها، فقط زیر میز مچاله شدن رو دوست دارم ...

// همچنان بی اعصاب ...

// همچنان سردرد ...

... i'm

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ب.ظ

im ok

زوال power

پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

زندگی به مثابه مرگ؟!

...

زندگی به وسعت غیر قابل سنجش آینده، ...

به اندازه ی ذره ذره ی سنگینی مسئولیت های آینده ...

به میزان تشنگی برای تغییر در تکرار نشدنی ترین زمان ها ...

به درجه ی نشان دادن "دوستت دارم" در عمل، و نه در حرف ...

به منزلت قالب روانی مردم خسته و پژمرده ی زمان های ما ...

 

به شکل بیشکل من

به شکل بیشکل من

به شکل بیشکل من