Yes, I'm crazy
تهران بارون اومد، دویدم رفتم زیرش تا خیسِ خیس شم ...
قبلا اینطوری نبودم :دی
تهران بارون اومد، دویدم رفتم زیرش تا خیسِ خیس شم ...
قبلا اینطوری نبودم :دی
وقتی یکی نسبت به کسی حسی داره، بیشتر از اینکه به اون حس فکر کنه، به اون شخص فکر میکنه ...
اینکه همیشه خوب باشه و سلامت، همیشه پیشرفت کنه و رشد، همیشه خوشحال باشه و شاداب ...
همین برای اون کسی که حس داره یک دنیا ارزش داره، شاید بیشتر از یک دنیا ...
// وقتی " خوبه حالم :) " رو دیدم، تمام خستگیم رفت.
میدونی، رفتن و موندن همش بهانست،
همه داریم میریم، ولی به روی خودمون نمیاریم، همه داریم سعی میکنیم بریم ولی بازم تهش میمونیم ...
چه بریم و چه نریم ...... نه ... خیلی فرق میکنه ...
همه میمونیم آخرشم ...
تنها میمونیم
// دو نقطه پرانتز بسته
آبی بود آسمان، شب شد و تیره،
حالا دیگر دوستت دارم هم گفتنش سخت است...
دور بود،
دقت که کردم، زیبا بود و درخشان،
نزدیک تر شدم، ترسید، دور تر شد ...
عقب رفتم تا برگردد، ناامید شد، دورتر ...
نشستم، دست زیر چانه فقط نگاهش کردم.